منتظریه مظلوم راهت ادامه دارد حتی اگر دیکتاتور بر ما گلوله بارد

دوستان عزیز آرام آرام تحریم کلاهای ساخت چین را در جامعه تبلیغ کنیم مطمئناً پس از فراگیر شدن این موضوع و گسترده شدن آن نتایج بسیار خوبی را بدست خواهیم آورد.


رژیم آخوندی تمام صنعت کشور را فلج کرده تا با واردات از چین خدمتگزاری خود را به آنها ثابت کند،تا نماینده چین در شورای امنیت قطع نامههای علیه رژیم را وتو کند،این کار به چه قیمتی انجام میشود ؟


از بین بردن صنعت بیمار و ضعیف ایران زمین،و بیکار کردن صدها هزار نفر که در صنایع ایران مشغول به کار هستند،،و دور تسسلسل، بیکاری، فقر، فحشأ، جنایت، نا امیدی ،اعتیاد،و هزاران بالای دیگر که برای رژیم هیچ اهمیتی ندارد.


خواهش میکنم با تبلیغ آن , مردم را آرام آرام برای تحریم کالاهای چینی آماده کنید،همانطور که در هند،چند دهه پیش با تحریم کالاهای انگلیسی،، انگلیس را مجبور به تسلیم کردند،،ما هم امروز خیلی راحت تر فقط با هم دلی و تصمیم با استفاده از ابزارهای اطلاع رسانی امروزی که خیلی راحت تر از گذشته است میتونیم آرام آرام،این خسته را عملی کنیم

فراموش نکنیم که ما ایرانی هستیم و برای ایران عزیز از هر طریقی خواهیم جنگید،،اگر در تظاهرات نمیتوانیم شرکت داشته باشیم اما حداقل در مبارزه منفی و آرام و بی خشونت که میتونیم نقش مهمی را ایفا کنیم،با دست به دست هم دادن و تبلیغ علیه خرید کالاهای چینی حرکتی مردمی و متفکرانه را آغاز آغاز کنیم با دور هم جمع شدن ،دست به دست هم برای آزادی ایران کوشش کنیم و دیگران را هم در جریان بگذاریم.


سپاسگذاریم/
۱۰/۲۹/۱۳۸۸

یاران ز چه رو رشته ی الفت بگسستن...




یاران ز چه رو رشته ی الفت بگسستن...


عهدی که روا بود دگر باره نبستن...


آن مردمکان ازسر اندیشه ندیدن،کین بی خردان حرمت انسان

بشکستن...


ما را دگر از تعنه دشمن گله ای نیست ،کان عهد که بستیم رفیقان

بشکستن....


افسوس همه سلسله داران بقنوتن، وان یکه سواران همه از پای

بنشستن...


ای قافله سالار کجایی که ببینی، دزدان همگی همره این قافله هستن...


دردا در گنجینه به ماران بگشودن، اندوه که بر دوست ره خانه ببستن...


افسوس که کاشانه به دشمن بسپردن،آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستن....


افسوس همه سلسله داران بقنوتن،وان یکه سواران همه از پای بنشستن.....


ای قافله سالار کجایی که ببینی، دزدان همگی همره این قافله هستن...


دردا در گنجینه به ماران بگشودن، اندوه که بر دوست ره خانه ببستن...




امروز 28 دی وقتی کنار دکه روزنامه فروشی بودم و داشتم به تیتر روزنامه ها نگاه می کردم ناخودآگاه چشمم به یکی از مجلات افتاد کمی دقت کردم که نکنه اشتباه شده اما اشتباه نبود. تیتر : امت امام خامنه ای.....!!



کم کم مطبوعات دیکتاتوری به سمتی در حال حرکت هستند که از خامنه ای قدیسی بسازند و مخالفت از آن را مخالفت با دین بدانند و هرکس چپ به اقا نگاه کنه یعنی به پیغمبر توهین کرده البته از این افراد همچنین حرف ها و فضا سازی هایی بعید نبوده ونیست همون طور که حسن یزدی گفت که این حکومت بهترین حکومت بعد از حکومت عدل علی است یا خاتمی در نماز جمعه خامنه ای را نایب امام امام زمان خواند.



خوب مردم خدا جو و مسلمان خودشان باید آگاه باشند که در دام این شیاطین گیر نکنند زیرا که حرف ها اعمالشان نمونه بارز کفر به دین وخداست
۱۰/۲۷/۱۳۸۸

سواد بالای برادران بسیجی......!!!؟!؟

راستش نمیدونم این ها نخبگان مملکتن!!!









۱۰/۲۵/۱۳۸۸

و با افتخار باز هم ما را فیلتر کردند

برای چها رمین بار و با افتخار باز هم ما را فیلتر کردند

اما ما باز هم میمانیم

آدرس جدید ما:

ماده ی ۳۷ کنوانسیون حقوق کودک، مجازات اعدام برای افراد زیر ۱۸ سال را منع کرده وایران نیز این کنوانسیون را به رسمیت شناخته است. به رغم این، سالانه چند مجرم نوجوان ایرانی به پای چوبه دار میروند.

مجازات نوجوانان در ایران و از جمله صدور حکم اعدام برای آنان در موارد مختلف از جمله درگیری و قتل، قاچاق مواد مخدر، روابط جنسی و.. همواره یکی از چالشهای مهم نقض حقوق بشر در ایران بوده است.

نوجوانان متهم به قتل، در زد و خوردها و بخاطر اختلافهای گاه کودکانه، کسی را کشتهاند. آنها برای ارتکاب قتلی غیرعمد و بدون نقشه، به نام قانون و به عمد، محکوم به مرگ میشوند، بنیامین رسولی یکی از این نوجوانان است که در آذر ماه امسال با رضایت اولیای دم مقتول و با رای قضات شعبهی 71 دادگاه کیفری استان آزاد شد.

مصاحبه با بنیامین را در زیر می خوانید.


چه طور حسین کشته شد؟

دوستم ،شهرام را کتک زده بودند، رفتم آن ها را آشتی دهم، دعوا بالا گرفت. وقتی در محله ی ما بودند، کتک خوردند، بعد گفتند: اگر مردی بیا پارک. رفتم پارک آن ها 12 نفر بودند و از بچه های محله ی ما هیچ کسی آن جا نبود. از زیر دست وپایشان فرار کردم. از خانه چاقو برداشتم و برگشتم. اصلا نفهمیدم چاقو کی به تنش خورد، ولی بعدا متوجه شدم چاقو قفسه ی سینه اش را پاره کرده و در بیمارستان فوت کرده است.

چاقو را از چه کسی گرفته بودی؟

چاقوی دسته چوبی ای بود که یکی از دوستانم برایم از شمال، سوغاتی آورده بود.

آن زمان چند ساله بودی؟

پانزده سالم بود.آن قدر کوچک و ریزه میزه بودم که مأمور پاسگاه وقتی من را دید با تعجب گفت: بنیامین تویی؟ یه وجبی !• کجا دستگیر شدی؟چند مأمور بیست دقیقه بعد از حادثه، برای دستگیری ام به خانه مان آمدند. یکی از آن مأمورها "صفرعلی نصیری" بود که بعدها در زندان رجایی شهر دیدمش که به جرم قتل اعدام شد.

تنهایی رفتی پاسگاه؟

بله. به پدر ومادرم آدرس دادند گفتند از پشت سر ما بیایند. من را قپان کردند و در صنوق عقب ماشین گذاشتند به پاسگاه بردند.

وقتی به پاسگاه رفتی به قتل اعتراف کردی؟

اصلا باورم نمی شد چاقو بهش خورده باشد. آن جا با شلنگی که توش ساچمه بود، حسابی کتکم زدند تا جای چاقو را اعتراف کنم. در آگاهی سه بار "جوجه ام" کردند، یک بار هم آویزانم کردند. بعد از این که جای چاقو را گفتم، عکس 3 جنازه را نشانم دادند که جنازه هایشان را پشت ریل راه آهن فاز 4 مهرشهر پیدا کرده بودند، می خواستند اعتراف کنم که آن ها را هم من کشتم.

راجع به جوجه کردن بیش تر توضیح بده ؟

دست بند به دست می زنند، زانوها را از وسط دو دست بیرون می آورند، یک میله از وسط پاها رد می شود، روی دو تا صندلی می گذارند در حالی که تاب می خوری و کتک می زنند در آن شرایط فقط می توانی داد بزنی.

چند وقت در آگاهی بودی؟

یک ماه وبیست وهشت روز. دوهفته در سوئیت بودم، در تمام این مدت هم دست بند داشتم، هم پابند؛ به طوری که موهای پاهایم کاملا ریخته.• چه مدت مورد تنبیه بدنی قرار گرفتی؟بیست روز مانده به دادگاه دیگر کتکم نمی زدند تا جای کبودی ها برود.

روزدادگاه هیچ اثری از کبودی یا زخم روی بدنت نبود؟

نه، آن روز فقط یک لکه ی زرد رنگ، روی تنم باقی بود.

شاهد تنبیه بدنی افراد دیگری هم بودی؟

در زندان دونفر بودند که به جرم خرید وفروش مواد مخدر دستگیر شده بودند، آنها را وقتی برای کتک زدن می بردند کتفشان را در می آوردند می زدند دوباره جا می انداختند.آگاهی حصارک جهنم است. در آگاهی شاپور که اسمش بد دررفته، اگر نتوانند از کسی اعتراف بگیرند به آگاهی حصارک می فرستند.

وقتی به زندان منتقل شدی باز هم تنبیه بدنی می شدی؟

وقتی به زندان منتقل شدم، رییس اندرزگاه یک روز من را برد که راه وچاه زندان را یادم بدهد. گفت: روی سرامیک سالن راه برو ، بعد فکر کن این طرفت دره است، آن طرفت ناموس مردم، اگر یکی هلت بدهد، خودت را کدام طرف پرت می کنی؟ گفتم: خب، چون پای جان وسط است، مستحب است که بپرم روی ناموس مردم. من جدی جدی این طوری فکر می کردم، ولی بابت حرفم آن روز کتک مفصلی خوردم.• در زندان وقتت را با چه کارهایی می گذراندی؟در شورای شهر زندان با علی مهین ترابی کار می کردم .نشریه ی 30 برگی خانه ی ما را با هم کاری واحد فرهنگی بند نسوان کار می کردیم.

وقتی حکم قصاص برایت صادر شد، چه احساسی داشتی؟

وقتی حکمم صادر شد، دائم کابوس می دیدم.

در کابوست چه می دیدی؟

می دیدم در یک محوطه ی گرد که دور تا دورش درخت، پشت درخت ها دیوار و وسط درخت ها جوخه ی دار بود. وقتی به طرف درخت ها می رفتم، می خواستند اعدامم کنند و وقتی به سمت دیوار فرار می کردم، یک شبح می آمد و به طرف جوخه هلم می داد.• از همبندی های تو کسی اعدام شد؟بله. بهنود شجاعی و ستار شیری اعدام شدند.

بعد از مرگ آن ها چه احساسی داشتی؟

تا دوماه خواب ازم گرفته شده بود، دائم با خودم حرف می زدم، تیک پیدا کرده بودم.

خاطره ای از آخرین شب زندگی ستار به یاد داری؟

ستار خیلی گریه می کرد، می گفت: می دونم این دفعه برگشتنی نیستم، دلم برای خانواده ام می سوزد.

بهنود چه طور؟

بهنود گریه نمی کرد، خیلی آرام بود. شبی نبود که نماز شب نخواند. آن جا خیلی از بچه ها معتاد می شوند. هزار جور خلاف های تازه یاد می گیرند، اما بهنود بی خیال همه چیز شده بود. فقط خدا را صدا می زد. کتاب دعایش زرد بود، به شوخی بهش می گفتیم: ساری کتابت کو؟ شب قبل از اعدام همه برایش گریه می کردند، آن قدر مظلوم و ساکت بود که همه شیفته اش بودند.

بعد از آن که بهنود دیگر به سلول برنگشت، بچه ها چه کار کردند؟

برایش ختم گرفتیم. همه تا چهلمش مشکی پوشیدیم. شب قبل از اعدامش می گفت: به احتمال 99 درصد اعدام می شوم، مگر یک معجزه اتفاق بیفتد و خدا یک نوری به دل شاکی بیندازد.

وقتی ولی دم ات رضایت داد، چه احساسی داشتی؟

وقتی رضایت دادند، می گفتم: دروغه! باورم نمی شد؛ آخر خیلی از ولی دم ها از این قبیل بلف ها می زنند. همین ولی دم بهنود گفته بود، وقی طناب را دور گردنش بیندازند می بخشد ولی خودش زیر پای بهنود را زده بود. با خودم گفتم، دارند دروغ می گویند.

چند تا خواهر وبرادر داری؟

6 تا بچه ایم با یک خواهر ناتنی.

چه کسی توانست رضایت شاکی را جلب کند؟

آزادی ام را مدیون وکیلم، خانم طهماسبی و خواهرم هستم. وقتی آزاد شدم، دلم می خواست پایشان را ببوسم؛ چون برای من خیلی قدم برداشتند. وکیلم بی چشم داشت حتی یک قران پول، مبلغ دیه را از دویست وپنجاه میلیون به پنجاه میلیون رساند.

حالا دنیای بیرون از زندان برایت چگونه است؟

همه چیز برایم غریبه است. کمبود پدرم را احساس می کنم. باورم نمی شود، مرده. وقتی من زندان بودم بر اثر تصادف ، ضربه مغزی شد و مرد، شاید چون ندیدم، مرگش را باور ندارم.

دلت می خواهد از این به بعد چطور زندگی کنی؟

دوست دارم از همه چیز لذت ببرم.نصف شب ها بیدار می شوم، چشم هایم را باز می کنم، خواب تو چشمانم وول می زند، اما دلم نمی آید، چشم¬هایم را ببندم. بلند می شوم، مادرم را می بوسم، دلم می خواهد جای خالی روزهایی که تنهایش گذاشتم را پر کنم . آرایشگری بلدم می خواهم بروم توی سلمونی کار کنم تا مادرم زندگی راحت وخوشی داشته باشد. می خواهم با انجمن دفاع از حقوق کودک کار کنم و برای رضایت گرفتن از شاکی ها هر جای ایران که بتوانم بروم.

به نظرت اعدام، تنبیه مناسبی برای کودکانی است که زیر 18 سال مرتکب جرم می شوند؟

برای هر کودکی، زندان رفتن با این شرایط از صد تا مرگ بدتر است. اعدام یک لحظه است، در چند ثانیه زیر پایت را می زنند، حلقومت می شکند و خفه می شوی، ولی زندان ؛یعنی جنهم. با یک جرم، به زندان می روی با هزار مرض و بیماری برمی گردی.آن جا بچه های کم زور مورد هر جور آزاری قرار می گیرند. ایدز، اعتیاد و افسردگی، این همه بدبختی خودش هزار تا مرگ است.



مصاحبه گر: صبا واصفی

منبع: کمیته گزارشگران حقوق بش

ر جمعه18 دی 1388 - 8 ژانویه 2010


تلويزيون العربيه به نقل از يک گزارش محرمانه از درون رژيم خبر داد در تظاهرات روز عاشورا در تهران، تنها در ميدان انقلاب نيم ميليون تظاهركننده حضور داشته اند.

اين منبع خبری گفت، در يک خبرنامه ويژه وزارت كشور در ایران كه العربيه نسخه ای از آن را به دست آورده، آمده است كه مقامهاى امنيتى اعتراف كرده اند كه در روز عاشورا حدود نيم ميليون تظاهركننده تنها در ميدان انقلاب تهران تجمع كرده بودند، موضوعى كه نگرانى جدى نسبت به آينده رژيم ايجاد كرده است.

منبع:ایران پرس نیوز